• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    برگردان اشعاری از بروسک صلاح / زانا کوردستانی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    "بروسک صلاح" (بروسك سەڵاح) شاعر کورد عراقی زاده‌ی ۱۸ دسامبر ۱۹۹۳ میلادی، در شهر ڕومادی (الانبار) دیده به جهان گشود.
    خانواده‌ی او اصالتا کرکوکی بودند که در عملیات ترحیل در زمان بعث، جهت تعریب کرکوک از آن دیار کوچانده و در الانبار اسکان داده شده بودند.
    بروسک فقط تا نهم ابتدایی تحصیل کرده و اکنون همراه مادر و برادرش در شهر سلیمانیه زندگی می‌کند.
    اسم اصلی او "محمد صلاح" بود که مدت‌هاست نامش را به "بروسک" تغییر داده است. بروسک به معنی رعد یا درخشش است.
    وی رتبه‌ی سوم، دومین "فستیوال ادبی و هنری تانجه‌رو" در سال ۲۰۱۸ را در کارنامه ادبی خود دارد.

     

    ▪نمونه‌ی شعر:
    (۱)
    بسیار مشتاقم به پرواز درآیم و
    بسان بادبادکی در آسمان برقصم!
    من روحم را به انگشتان تو
    گره زده‌ام.

    (۲)
    دلم گرفتە،
    همچون عروسکی شیشە‌ای!
    که می‌خواهد گریه کند اما
    لبخندی بر لب دارد.

    (۳)
    میان ازدحام و شلوغی مردمان، قدم می‌زنم،
    اسمت را که می‌شنوم،
    با احترام، دقایقی توقف می‌کنم.

    (۴)
    خوب می‌توانم
    همه‌ی کلمات لغتنامە‌ها را بدزدم و پنهان کنم
    اما هرگز نمی‌توانم، جز این سرزمینی که در آن هستم
    سرزمین دیگری را موطن خود کنم.

    (۵)
    خیالاتی پریشان و سردرگم در درونم می‌چرخند
    دیگر نباید از طلوع آفتاب شرم داشته باشم
    به این داستان پر ماجرا پایان می‌دهم
    دست و پای گردباد پراکنده را خواهم بست
    تعدادی از ستارگان را خرد می‌کنم
    و ماه را به پایین پرت!
    می‌خواهم بدانم که مردمان، چون گذشته باز ماه را دوست دارند؟

    (۶)
    روحم گنجشکی‌ست
    که دور و برم چرخ می‌زند،
    اما بر روی طناب گیسوی تو
    استراحت می‌کند.

    (۷)
    رخسارت را آیینه می‌کنم
    برای تماشای خویشتن دروغینم.

    (۸)
    پیراهن کهنه‌ی مادرم را به تو می‌بخشم
    ولی افسوس که بوی مادرم را نمی‌دهی.

    (۹)
    تو شرابی
    که در سینه‌ام نگه‌ات داشته‌ام
    تا برسی، بیشتر می‌خواهمت.

    (۱۰)
    تو شبیه تسبیح چهارصد دانه‌ای،
    که در دستم پاره شد!
    اما در وجودم پخش.

    شعر: #بروسک_صلاح
    ترجمه: #زانا_کوردستانی

     

     

     

     

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    اشعار کوردی ۱۱ / زانا کوردستانی

    ▪سه شعر کوردی از زانا کوردستانی (۱) شاعرێکی بێ‌دەسەڵاتم، کە شێعرەکانم شیاوی خۆشەویستی تۆ…
    • شعر سپید

    مجموعه اشعار سپید کوتاه (هاشور) ۳ /لیلا طیبی (رها)

    (۱) دلم پُر است! کاکتوس گلدانم!!! نه نوازش می‌شوم، نه پناهم می‌شود آغوشی... (۲) وَ ماهی؛ به قلاب…
    • شعر سپید

    ترجمه‌ی شعرهایی از آسو ملا / زانا کوردستانی

    ترجمه‌ی چند شعر از آسو ملا (ئاسۆی مەلا) (۱) چترم را باز می‌کنم، نکند اشک‌هایم را ببیند - مام…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی 388/ حسن مصطفایی دهنوی

    روشنـي       حكمـت         پـروردگار در  نظـر   آدم    شـب        زنـده  دار آنكـه  شب   و  روز ، به …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی185/ حسن مصطفایی دهنوی

    زِبردستي اگر هستـي  مــرو در راه  نادانــي هرآن نادان كه مي بيني به در آور زِ حيراني خداوند جهانداري…
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی120/ حسن مصطفایی دهنوی

    آدم  اگـر  به  علم  خـدا  ،پي  نـبرده   است دستش مَزن و هيچ مگويش كه  مُرده است گـر اين  نداند  …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی258/ حسن مصطفایی دهنوی

    بر  من   برادر   آنكه   شعورم   غني    كنـد ترك  غـرور   مردم  شُوم   دنـي       كنـد آمد  نـدا  به …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی151/ حسن مصطفایی دهنوی

    يك فرد  آدمي ، كه  خـداي  جهان   نديـد اميـد  مي دهـد  و  كنـد  قطع  آن     اميـد نام  خـدا  هـميشه  …
    • دوبیتی

    شراب فلسفه / فرشید ربانی (این بشر)

    همچو خیام بشو مست و ببین آخر کار که شود فصل شتا سبز همانند بهار! همه‌ی فلسفه را یاد بگیری ز شراب! منطق و…
    • غزل

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید