• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    شعر هم زبان / حسن مصطفایی دهنوی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    « هم زبان  »

    سلام اي  هم زبان  من ،چرا  از  من كني دوري

    سلامت  مي نمايم  من ،به  بيماري و  رنجوري

    من آن آزرده دل هستم،كه نتوان از تو باشم دور

    سليمان  را  تو بنموده ، نوازش  داد   بر    موري

    صدايت  مي زدم  هر دَم، تو  مي دادي جوابم را

    جوابم  نادهي ايندم ،مگر  از  من  تو  رنجوري

    به  شوق  منزل  آوردي  ،نويدم  مي دهي    جانا

    رهايـم   ساختي  جانا ، به  منزلگاه     ناجوري

    بياباني خطرناك  و شب تاريك  و من بي چشم

    كجا  منزل توان جويم ،اگر نزديك وگر دوري

    مرا   آورده اي  اينجا ، رهي  را  گر  تو  نـنمايي

    به  درياي  فنـا  افتـم ،اگر  از  من كني   دوري

    دلا در پيش دربارش،گرت حاجت بُوَد  خود رو

    فزون  از  صد  سليمانس ،نيايد  پيش هر  موري

    رضا برداده ي آن شو،كه چيزي غير ازاين نَـبْود

    بدان چيزي نمي شايد،گرفت از دست آن زوري

    نصيحت مي كند دهقان،به دهقان زادگان  خود

    نپاشند  تخم در ملك  زميني، كآن  بُوَد  شوري

    دلا  بازم  صدايش  زن ،  همان  يار   قديمي  را

    كه ناميدي ازآن كفرست،نشايد كرد ازآن دوري

    حسن با كِبر ومغروري،به درگاهش نشايد رفت

    كه  بر درگاه  و دربارش ، نباشد  راه  مغروري

    ٭٭٭

    دیوان  اشعار  حسن مصطفایی دهنوی

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    شعر ره حج / حسن مصطفایی دهنوی

    « ره حج » در مرحله اول كه  بشر ، جانب  حج  رفت آيا چه سبب شد،كه دگر  باره به كج رفت با صدق  و صفا ،…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 108 / حسن مصطفایی دهنوی

    ساقي بيـا   تـو  جام  مرا ، پُـر   شراب  كُـن بـر من تـو  رهنمايـي  ، شعر  كتاب   كُـن شاعر نكات  نيك  و …
    • دوبیتی

    شعر سرما / شهریار جعفری منصور

    هوا سرد شده از مترسک می گیرد کت کهنه را
    • سایر سبک ها

    پرواز / رسول چهارمحالی

    بعدِ پرواز تنت بی همتا کوچه ها غم زده اند شهرها غرق عزا بلبلان غرق نوا شعرها بی معنا شک و تردید به…
    • شعر سپید

    گرمی آغوش/رسول چهارمحالی

    گرمی آغوش آب از چشمه ی جوشان لبت می نوشم خواب از گرمی آغوش و تنت می پوشم تا گل عشق تو زدغنچه به جان و تن…
    • غزل

    شعر منزلگه یار / حسن مصطفایی دهنوی

    « منزلگه يار » هر که  در  مدت  عمرش ، پي  مِهر دل   نیست بی  دلی  لایق   هر  منزل  و  هر  محفل…
    • قصیده

    غم عشق / حسن مصطفایی دهنوی

    « غم عشق » از غم عشق تو هر كس ،كه دلي شاد كند آن دل خسته ي خود را، زِ …
    • قصیده

    شعر نو رسیده در خاک / حسن مصطفایی دهنوی

    « نو رسیده درخاك » مقیاس1  مُلک  هستی،بر ما  نه  آن  عیان  است بر ما همین بیانس،کین2 هستی اش  چنان…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 349 / حسن مصطفایی دهنوی

    زِ يك  دل زنده پرسيدم،چرا دنيا رها كردي بگفتا ، بهـر من  دنيـا  اجل  آرَد   به   پيگردي نظام و مُلك…
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید