• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    شعر دوبیتی127/ حسن مصطفایی دهنوی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    خـداوندا در اين دنيا نكوكاري كجا   باشد

    كجا هر آدم جاهل  زِ  بدكاري  جدا  باشد

    هر آن كار  نكو كردم  و  نيكوتر  بفهميـدم

    به زعـم مردم نادان،  تـمامش   ناروا   باشد

    ٭٭٭

    خـداوندا  در اين دنيا  دغلكاري  چرا  باشد

    چرا هر فرد بدكاري  زِ كار خود رضا باشد

    خـداوندا  در اين دوران چرا  زجر دغلكارن

    نصيب خودنمي گردد به نيكان ماجرا باشد

    ٭٭٭

    با خودم گفتم كه عشق حق زِسربيرون كنم

    ديدم اين آتش نشايد ،درخودم  پنهان  كنم

    درچنين ميدان همت با دو صد  شوق و نياز

    به بُوَد تا اسب همت در دوصد جولان كنم

    ٭٭٭

    دوش تا گفتم خيالش را  توان  بيرون  كنـم

    گفت:بتوانم تو را چون يوسفم زندان كنـم

    قدرتـم  نشنيده اي از چاه كنعان تا  به مصر

    از  فراقـش   سينه ي  يعقوب را بريان كنـم

    ٭٭٭

    با خودم گفتم چه تدبيري به عشق آن كنـم

    گفت : بتوانم تو را  سرگشته  دوران  كنـم

    طاقت  عشقـم  ميان  مردم  جُهّال    نيست

    در  ميان  اهل  عرفان ، قسمت پيران  كنـم

    ٭٭٭

    نسیم گلشن   حسن مصطفایی دهنوی

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    شعر ره حج / حسن مصطفایی دهنوی

    « ره حج » در مرحله اول كه  بشر ، جانب  حج  رفت آيا چه سبب شد،كه دگر  باره به كج رفت با صدق  و صفا ،…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 108 / حسن مصطفایی دهنوی

    ساقي بيـا   تـو  جام  مرا ، پُـر   شراب  كُـن بـر من تـو  رهنمايـي  ، شعر  كتاب   كُـن شاعر نكات  نيك  و …
    • دوبیتی

    شعر سرما / شهریار جعفری منصور

    هوا سرد شده از مترسک می گیرد کت کهنه را
    • سایر سبک ها

    پرواز / رسول چهارمحالی

    بعدِ پرواز تنت بی همتا کوچه ها غم زده اند شهرها غرق عزا بلبلان غرق نوا شعرها بی معنا شک و تردید به…
    • شعر سپید

    گرمی آغوش/رسول چهارمحالی

    گرمی آغوش آب از چشمه ی جوشان لبت می نوشم خواب از گرمی آغوش و تنت می پوشم تا گل عشق تو زدغنچه به جان و تن…
    • غزل

    شعر منزلگه یار / حسن مصطفایی دهنوی

    « منزلگه يار » هر که  در  مدت  عمرش ، پي  مِهر دل   نیست بی  دلی  لایق   هر  منزل  و  هر  محفل…
    • قصیده

    غم عشق / حسن مصطفایی دهنوی

    « غم عشق » از غم عشق تو هر كس ،كه دلي شاد كند آن دل خسته ي خود را، زِ …
    • قصیده

    شعر اوج آسمان / حسن مصطفایی دهنوی

    « اوج آسمان » در   فرغ1   آسمانيـم ،  آيا   كجا    روانيم رهبر  به بايد  آنجا ، ما  خود  كجا  …
    • غزل

    شعر دوبیتی 349 / حسن مصطفایی دهنوی

    زِ يك  دل زنده پرسيدم،چرا دنيا رها كردي بگفتا ، بهـر من  دنيـا  اجل  آرَد   به   پيگردي نظام و مُلك…
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید