متن شعر
آن باده كـه بر مسطبـه عشق ، فروشنــد
قومي بخرنـد باده و قومي بــفروشنــد
قــومي كه نگردنــد ، پـي باده ي طاهر
عقبي نتواننــد ،كز آن باده بنوشنـــد
٭٭٭
قومي كه پـي ساغر آن باده بكوشنــد
از شوق همان ساغر آن باده بـهوشنــد
قومي كه به فرمان خــدا، معتقد هستنـــد
آن باده ي طاهر بُوَد ، عقبي كه بنوشنــد
٭٭٭
من باده ي صافـي را ،با عشق تو نوشيـدم
صد كار تبهكاري ،از خلق تـو پوشيـدم
در بُعد جوانمردي ، صد كار نـكويــم بود
بر خدمت ميخانه، با شوق تو كوشيــدم
٭٭٭
خــدا يا ، كار اين چرخ از كه باشــد
الهــي ،گردشــش از هم بــپاشـــد
تــمام گردشــش بر من ضـرر بود
زِ گردشــتش به من ســودي نباشـــد
٭٭٭
هر كه سر پيچد از آن پند نكوي علما
رو به شيطان برود ، آن نرود سوي خدا
پند عالم ،بُـوَد از پنـد خداونـد جهـان
هر كه بشنيـد ، بپويـد به ره كوي خدا
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید