• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • رپورتاژ آگهی
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان

    داستان کوتاه تعارف / زانا کوردستانی

    • متن داستان
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن داستان

    داستانک تعارف

    - بفرمایید!
    - شما اول بفرمایید!
    - اختیار دارید! شنا بفرمایید!
    - نه، خواهش می‌کنم شما بفرمایید!
    - ای بابا! دختر نمی‌فهمی می‌گویم شما بفرمایید!؟
    - اِه! بد اخلاق! چته!؟ احترامم حالیت نیست!؟
    و با سَر بیرون رفت.

    - آخیش راحت شدم! جا باز شد!.
    هنوز این جملات را کامل نگفته بود که، پسرک هم با سر بیرون کشیده شد.

    ■●■

    صدای گریه‌ی دو قلوها، فضای زایشگاه را پُر کرده بود.

    #زانا_کوردستانی

    اشتراک گذاری


    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    داستانک تأخیر / زانا کوردستانی

    تأخیر بعد از یک سال خواهش و التماس قبول کرده بود که دوباره مرا ببیند. هنوز دوستم داشت و من عاشق‌اش…
    • عاشقانه

    داستان کوتاه دختر چهارکنت / زانا کوردستانی

    دختر چهارکنت [به یاد و به نام سلیمه مزاری ولسوال چهارکنت] از شدت تابش آفتاب کاسته شده بود. از دور سایه‌ی…
    • تخیلی

    مرغ دم حنایی / سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

    ▪مرغ دم حنایی   یکی بود یکی نبود توی روستای شلم‌رود، یک مزرعه‌ی سرسبز و خوش‌ آب و هوا بود. داخل…
    • کودک

    داستانک آرزو / زانا کوردستانی

    داستانک آرزو   با سر و صدای زیاد و وحشتناکی بر زمین خورد!. کارگر چوب‌بر، اره‌برقی‌اش را خاموش و…
    • رئال

    داستان مادربزرگ من فضایی است – علیرضا هزاره

    از قدیم ها و خیلی سال پیش شاید بگویم دوران کودکی باورتان می شود که من از مادربزرگم می ترسیدم هنوز…
    • تخیلی

    داستان کوتاه چشمه‌ی خشک / لیلا طیبی

    چشمه‌ی خشک یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود، غیر از خدا مهربان، هیچکس نبود! در یک دشت بزرگ، روستایی کوچک…
    • تخیلی

    داستان کوتاه جنگجویی در اتاق / رها فلاحی

    جنگجویی در اتاق توی اتاقم، در حال خواندن کتاب داستان، هستم. از بیرون صدای لباس‌شویی و تلویزیون با حرف زدن…
    • تخیلی

    استسقاء / زانا کوردستانی

    ▪استسقاء - انگار میل باریدن ندارد؟! - آسمان بخل‌اش گرفته. مش رجب مضطرب نگاهی به آسمان ابری و مردمی که…
    • رئال

    خیانت / زانا کوردستانی

    وقتی مرد از خانه خارج شد؛ او دزدکی وارد خانه‌اش شد. زن با دیدنش از خوشحالی، در پوست‌اش نمی‌گنجید. عشق‌اش را…
    • عاشقانه

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1403 - 1398

    سبد خرید