• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    ترجمه‌ی شعرهایی از تافگه صابر / زانا کوردستانی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    خانم "تافگە صابر" (به کُردی: تاڤگە سابیر)، شاعر، نویسنده، سازنده‌ی برنامه‌های تلویزیونی و فعال سیاسی و مدنی کُرد، ساکن سلیمانیه اقلیم کردستان است.

    برخی شایعات پیرامون رابطه‌ی خانوادگی او و خاندان حاکم بارزانی وجود دارد.
    تاڤگە بە معنی آبشار است.

    ▪نمونه‌ی شعر:
    (۱)
    در کتابخانەی زندگی
    دنبال دو کتاب گشتم
    اول: کتاب دوستی بی منت.
    دوم: عشق بدون خیانت.
    به من گفتند:
    در قسمت کتاب‌های تخیلی دنبالشان بگرد!.

    (۲)
    از مرگ نترس!
    از آن بترس زمانی که زنده‌ای،
    چیزی در وجودت بمیرد به اسم:
                              -- [انسانیت]

    (۳)
    اشک زیباست!!!
    اما تا زیباترین‌هایت را نگیرد،
                خودی نشان نمی‌دهد.

    (۴)
    هر کسی
    که در زندگی من مشغول به بازیگری باشد
    روزی آخرین قسمت بازی را
           به او نشان خواهم داد.

    (۵)
    دل‌های پاک خطا نمی‌کنند!
    بلکه صاف و ساده هستند،
    امروزه،
    سادگی، پاکترین خطای دنیاست.

    (۶)
    وقتی به اندام خودم می‌نگرم،
    زخم‌هایم چنان گل‌های شکفته هستند!
    که خون از آنها می‌چکد...
    وقتی نگاهم به دشمنانم افتاد،
    زیر سنگینی بار نفرت،
    پشتشان شکسته بود.

    (۷)
    می‌توانید مرا بیازارید اما
    نمی‌توانید آرزوهایم را بگیرید
    زیرا آزار و اذیت‌های شما،
    به من می‌آموزد
    که برای رسیدن به آرزوهایم بیشتر تلاش کنم.
    به این خاطر با لجبازی شما من قوی‌تر شدم.

    (۸)
    به مرگ بگویید که کجا می‌آید؟!
    اینجا هیچ انسانی برای زندگی کردن نمانده است!
    نه قلبی دیگر زیبا می‌تپد و نه وجدانی بیدار است!

    (۹)
    از زندگی‌ات لذت ببر
    چونکه زمانی به پایان راه می‌رسی
    به تابلویی برخواهی خورد که روی آن نوشته شده:
                             [برگشت ممنوع]

    (۱۰)
    میان تاریک‌ترین روزهای زندگی‌ات هم ناامید مباش!
    زیرا،
    زیباترین باران‌ها زیر سیاه‌ترین ابرهاست.

    (۱۱)
    چشم انتظار تو نیستم!
    چشم انتظار خودمم!
    که با تو رفت و
    برنگشت...

    (۱۲)
    می‌اندیشم به هستی هر برگ!
    آنها می‌دانند
    باد از هر سوی بوزد
    سرانجامشان سقوط است.

    گردآوری و نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
    #زانا_کوردستانی

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    شعر آفت خرمن - حسن مصطفایی دهنوی

    « آفت خرمن »         مرگ این  آفت  خرمن ،  زِ چه  از  بهر  من   آمد با  نیروی   محکم  بُد  و  نیرو  شکن  …
    • قصیده

    شعر این نکته / حسن مصطفایی دهنوی

    « اين نكته » اين نكته کن نشان، حسن از من نشان ببین افعال دست من، سراسر در این  جهان  ببین افعال …
    • غزل

    چهار شعر کوتاه / لیلا طیبی

    چهار شعر کوتاه از #لیلا_طیبی (صحرا) (۱) ذهنم، یوزپلنگی تیز پاست آه! بی‌هوده بود،…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی245/ حسن مصطفایی دهنوی

    برادر  راه  آدم  به  همين  دين  مبين   است راه  ديگري  نيست  ،  ره  آدمي  اين است هيهات ،  از   اين   …
    • دوبیتی

    شعر لیلی ماندن بلدی؟/مجیدمحمدی(تنها)

    درد هم باشی دوستت دارم دوست داشته شدن بلدی؟ عشق هم باشی عاشقم عشق شدن بلدی؟ گر ویران شوی می‌سازم تو…
    • شعر سپید

    طلعت طاهر و برگردان شعرهایی از او / زانا کوردستانی

    طلعت طاهر (تەڵعەت تاهیر) شاعر، نویسنده و مترجم معاصر کورد، در ۱۸ ژانویه‌ی ۱۹۷۱ میلادی در شهر مخمور استان…
    • شعر سپید
    • +1 شعر نو

    اشعار کوردی ۱۴ / زانا کوردستانی

    دو شعر کوردی از زانا کوردستانی (۱) کوردم، ئوی‌ی‌ی کوردم! کورد! دره‌ختی به‌ڕو دەگەڵ هێچ با و…
    • شعر سپید

    شعر دوستت دارم/مجیدمحمدی(تنها)

    شاید شاعر باشم شاعرے ڪَمشده در خیابان شلوغ چشمانت در پس‌ڪوچه‌هاے دروغین حرف‌هایت اما بی…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی 110 / حسن مصطفایی دهنوی

    گر يك نشان بـباشد،در سينه من از دوست واضح به خلق گويد ،تا اين نشانه از  اوست يا  زآن  نشان ندارد ، يا  من …
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید