متن شعر
آقای "ناصح عزیز محمد امین" (به کُردی: ناسیح عەزیز محەمەد ئەمین) مشهور به "ناصح ادیب" و متخلص به "ادیب.هـ"، شاعر و نویسندهی کُرد زبان، زادهی ۱۹۷۱/۰۴/۰۱ میلادی در شهر چمچمال اقلیم کردستان است و از سال ۱۹۹۱ در سلیمانیه ساکن شده است.
وی در شعر آزاد و هایکو مدتهاست دست به قلم شده است و گرچه هنوز کتابی از او منتشر نشده است، اما سه کتاب به نام و نشان زیر را آمادهی چاپ و انتشار دارد:
- شبنم در چشم مهتاب
- مادرم صبح رفت و غروب که شد برنگشت!
- تاریخ تئاتر چمچمال
■□■
(۱)
راههای مالرو را در پیش گرفتهاند
برای لقمهای نان،
کولبرها!
(۲)
فاجعه است، فاجعه!
وقتی که فریاد و نالهی مستمندان
قلب و روح و وجدان
هیچ صاحب منصبی را به لرزه در نمیآورد.
(۳)
با مرگ من،
سکوت تو پایان مییابد!
من این شعر را گواه میگیرم،
که بعد از مرگم،
تو به سخن در آمدی!
(۴)
چگونه قلبت راضی میشود
هر غروب،
کبوتر نحیف خیالاتم را
از نزد خود پر دهی؟!
(۵)
تنها برگی کافیست
برای نصب تابلویی
جهت نشان دادن اوج زیبایی
فصل پاییز...
(۶)
ترهی زلف پر مهر زن،
فرمانبردار هر راهی میکند
اسب چموش را...
(۷)
بر شاخهی درخت زیباست،
اما در دستان تو زیباتر،
چون روی ماه کودکی،
گردوی نو رسیده!
(۸)
تاجی از گل است
بر سر زن کشاورز،
کلاه لبهدار...
(۹)
آب روان در جویبار را هم
دو پاره کرده است...
مرز!
(۱۰)
سرک میکشد از پنجره
به داخل خانه...
درخت گردوی پیر!
(۱۱)
شعریست کوتاه
نشسته بر گلهای پیراهن زنی...
پروانه!
(۱۲)
نمیتواند سر بلند کند،
درخت زردآلوییست شرمگین...
آن زن زیبا!
(۱۳)
دور و دراز شد،
همچون روزگاران خیلی دور...
دیدار تو!
(۱۴)
لبخند زیبای کودکیست،
بر صورت چشمه...
تابش ماه!
(۱۵)
لنگە دمپایی سبز
که نه مزهی خیار میداد و
نه طعم زندگانی!
مبدل شد به تابوت مرگ
برای دخترک گرسنه و بیچاره.
(۱۶)
بعد از فاجعهی انفال
در بیابان عرعر درختهایی رویید
که نه درخت خرما بودند و
نه درخت بلوط!
درختهای سرخی روییده
از خون و استخوان و اجساد انفال شدهها...
(۱۷)
آخ که چه تلخ است،
روایت دراماتیک انفال!
نه با شعر توانش شرح داد
نه با مقاله و سخنرانی...
انفال زخمیست کاری،
بر پیکرهی وطن.
(۱۸)
دخترک بهار است،
که پیراهنی از گل نرگس به تن کرده...
نوروز!
(۱۹)
شاخهای گل نرگسم
در دستان کودکی فقیر،
عطر نوروز از من برخواسته!
(۲۰)
در جستجوی ماه بودم
که دیدم افتاده است درون رودخانه،
یک شب!
شعر: #ناصح_ادیب
گردآودی و نگارش و ترجمهی اشعار:
#زانا_کوردستانی
یک دیدگاه اضافه کنید