عمری در آغوشت گرفتار گنــــــــــاهم
پوزش که هم شرمنده ام هم روسیاهم
طی می کنم بیـــراهه های بی کسی را
وقتی تویی چشــم انتظارم روبراهم
با شرب خمر بوسه ات می جنگم اما
بی سنگرم ، بی آشیــــانم ، بی پناهم
در سینه ام هیچ اضطرابی نیست وقتی
در سرزمین چشمـــــــــــهایت پادشاهم
از شوق دیدار تو حتــــــی بعد مرگم
شعر و غزل می روید از آرامــــگاهم
زیباترین تاوان سخت اشــــــتباهی
هر لحظه من دلواپس این اشتباهم
..
.
فرزاد صفانژاد
.
..
حسن مصطفایی دهنوی
1398-11-06 در 11:28 ب.ظدرود ها
نظر لطف شماست
پاینده باشید