من از تنهاییِ این مرد
و این احساسِ دلمُرده
و شاید نمانی پیشم
که از یادم تو رو بُرده
هزاران بار میترسم من
من از تکرارِ این غربت
به طعمِ تلخِ یک وحشت
از شب های پر تنهایی
بدونِ گرمای آغوشت
هزاران بار میترسم من
من از تو، از خودم، از شب
و پَرسه زیرِ نورِ ماه
میانِ کوچه، تنهایی
و رفتن به راهی بی راه
هزاران بار میترسم من
من از آوارِ تنهایی
به رویِ تنِ نحیفم
و باختن به میدان عشق
و حذف به دست حریفم
هزاران بار میترسم من
من از احساسِ مَردی که
تمومِ شب رو بیداره
نمیخوابه و بی تابه
تنش سالم نه بیماره
هزاران بار میترسم من
هزاران بار می ترسم من
تواَم باشی بهجای من
هزاران بار می ترسی تو
از این شبهای اهریمن
هزاران بار می ترسم من.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
حسن مصطفایی دهنوی
1398-09-16 در 11:59 ب.ظدرود ها
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
پاینده باشید