شعر حق با چشمان توست – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

حق با چشم‌های توست
و لب‌های گس ات
و نگاهت که مزین است به غم
حق با چشم‌های توست
تو با آن مربای لبخندت
و شکوه زیبای تخت جمشیدی ات
در غربتی تلخ
در آغوش مادر
حق با چشم های توست
اما در این شهر سیمانی
رویا، وهم و خیال
به کار نمی آید
زیر برف یادت،
تنی را گرم نمی کند
و دستان مهربانت
چتری خوب برای روزهای بارانی نیست
حق با چشم های توست
اما اینجا حق تقدم با چشم و ابرو نیست
اختیار و انتخاب بر باد شد
و از گلویمان
جز اندوه نمی‌بارد
حق با چشم های توست
اما اکنون
در این زمستانِ لال
حرفی
حقی
چاره ای نمی ماند.

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

Loading

امتیاز بدهید

نظر

افزودن دیدگاه