واگویه مکن ای دل
این درد غم آگین را
پرخاش مکن بر من
این غصه ی سنگین را
از خود که گذشتم من
خاموش شکستم من
هر ذره ی این جان را
با اشک نشستم من
آخر که تو می دانی
عمرم شده قربانی
این اصل همین دنیاست
بودن و شدن فانی
تو همره من هستی
این درد و به خود بستی
با من تو مدارا کن
تا وقتی ز من جستی
بر خاک مزار من
هرگز مشو زار من
این قصه ی بیهوده
عمریست سوار من
من درد و تو بی درمان
تا مرز عبور جان
همواره به اشک هستیم
تا آخر این دوران
حامد نوروزی
1398-07-27 در 4:14 ق.ظدرود بیکران عالی بود.
ناصر آکیاد
1398-07-18 در 10:17 ب.ظزیباست(。•̀ᴗ-)✧
farzin8431
1398-07-19 در 5:43 ب.ظسلام و عرض ادب
و سپاسگزارم