متن شعر
▪سه شعر از #بندی_علی شاعر معاصر کُرد با ترجمهی #زانا_کوردستانی
(۱)
[جنگ]
هرگاه که جنگ به سرزمینی پای بگذارد،
سربازها، ماهی میشوند!
گرفتار بر سر قلابها!
خانهها، موزه میشوند
پر از تندیس
باغچهها، گورهای جمعی و
پرندگان عاشق!
و رنگ چشمهای جویبار
از آبی به شرابی مبدل میشود،
شراب ریخته بر خاک!
سرنوشت آدمی
به پایان کارش، نزدیک میشود
همچون انقراض دایناسورها!
کاش میدانستی!
زهر کینه، آدمی را عقیم میکند
ولی ما بازماندگان آخرین گرگها،
هار میشویم،
وقتی که جنگ شروع میشود.
(۲)
از پروانه عشق میآموزیم،
از مورچه، تلاش و کاوش و
از طاووس، زیبایی و شکوه را...
از لاکپشت، طول عمر و
از سگ، وفا،
تیزبینی و بلندپروازی را هم از عقاب!
...
انسان!
آی آدمی!
ای اشرف مخلوقات خدا!
پس چه چیزی از تو بیاموزیم؟!
(۳)
در جایی آزادی نیست و
در جایی دیگر، نان!
اما در سرزمین شارلاتانها
نه نان هست و نه آزادی!
...
آزادی بینان، توهم است،
و نان بیآزادی، هم اگر که باشد،
خشک است و تلخ!
چون چوب حراج بر شرافت است!
...
سرزمینهای بسیاری را سفر کردم
ناله و شیونهای زیادی گوشم را آزرد،
ولی در هیچ کجا ندیدم
چنین رندانه بدزدند
نان و آزادی را
که میدزدند از ملت و سرزمین من...
شعر: #بندی_علی
ترجمه: #زانا_کوردستانی
یک دیدگاه اضافه کنید