متن شعر
▪چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی
(۱)
آه، آه دستت:
شَعبدهبازیست که؛
دلتنگیهایم را،
به طُرفتالعینی
غیب میکند!
(۲)
برخیز!
تا گلهای باغ شادابند،
تا هوائی برای تنفس داری،
--به رقص!
(۳)
با عصرهای پاییز
اندوهی جاریست
-از گلوی درخت!
...
برگها،
زود رنجاند!
(۴)
نه دین،
نه جنگ،،
نه قانون،،،
آخر به چه چیز آدم میشوی؛ -
آیی آدمی؟!
(۵)
دیشب،
"شب بوی" باغچه،
بانسیمِ شامگاهی میرقصید
...
امروز،
بادِ بیخبر
به هرزگی متهمست!
(۶)
شهرزادِ من!
آمدنت، حکایت رویاهاست
کاش بودنت،
تکرارِ هزار و یک شب باشد!
(۷)
حتا،،،
اگر مترسک هم باشی
فرقی نمیکند
گاهی،
دلتنگ قارقار کلاغها خواهی شد.!
(۸)
هنوز،
زخمِ کاریی چشمهایت
در قلبم پیداست...
...
ای آهوی گریزپا!
(۹)
آه،
ای زخم کاری!
رد پای تو
هنوز در گوشهی چشمم
--جاریست!
#زانا_کوردستانی
یک دیدگاه اضافه کنید