متن شعر
« زخم زبان »
هر كه بيداد گري را زِ خود ايجاد نكرد
پرچم عدل و عدالت ، همه بـر باد نكرد
آنكه در مدت عمرش ، همه بيداد1 بكرد
تا كه بيداد بر آن شد ، مگه2 فرياد نكرد
آنكه با جور و جفا كردن و بيداد خوش است
گرگ طبع3 است و دغل، فطرتش آباد نكرد
هر كه بيداد و دغل را ، زِ خود آرَد به ظهور
فكر بـر گشتن بيداد ، به اولاد نكرد
آنكه با جور و جفا و ستمِ خلق بساخت
صبرش آراسته شد ، ناله و فرياد نكرد
هر كه با خلق مسلمان ، در صلحي بگشود
زحمت خلق مسلمان ، همه بر باد نكرد
آنكه بيدادگري را زِ خود ايجاد بكرد
صد خرابي بـنمود و يكي آباد نكرد
عجب آن است ،كسي از غم كس شاد شود
اين چه مرديـس ،كه در عمر دلي شاد نكرد
طبع مردم ، همه چون فطرت صياد شده
همه خواهند بـگيرن ، يكي آزاد نكرد
فردِ صياد صفت ، خلق به زنجيـر نَـبند
صيدِ در بنـد ، دعـا همـره صياد نكرد
فرد صياد ، كه بيدادگر و بد نَفَس است
آن زِ آسايـش صيدش ، نفسـي ياد نكرد
زخم شمشير مزن ، زخم زبان بدتـر از آن
دست بر زخمِ كه بُرديد ،كه فرياد نكرد
جانم از زخم زبانـت دل ملت مَخراش
زخم چون زخم زبان ، خنجر فولاد نكرد
هركه با جور و جفا بود و ستم كرد به خلق
هيچگه خلق از آن ،نام خوشي ياد نكرد
كارملت گذرد يا به ستم يا به خوشي يا سر زور
رو سفيد آنكه به ملت، ستم ايجاد نكرد
با زبان خوش و خوش خلقي و دانستن كار
كه بُد اين كار بنا كرد ، كه آباد نكرد
نازم آن غيرت و وجدان و هنرمندي كار
كار با عدل نـمود ، از ره بيداد نكرد
هر كه بيداد نكرد و به عدالت گرويد
هيچ كس نام نكويش ، به بدي ياد نكرد
هر كه بيدادگر است ،آن زِ خدا بي خبرست
در توانايي خود ، آن به كس امداد نكرد
چه خوشس،اين هنر از دست كس اَر ساخته شد
هيچ كس را به جهان،خون دل و ناشاد نكرد
آنكه بيداد و ستم ديد و جفا ديد ، چه گفت:
گفت:بِـه بود اگر خالق ما،خلقت بيداد نكرد
هر كه دانسته به مخلوق خدا ، ظلم كند
اين خودش واضح و پيداست كه شدّاد نكرد
وارد علم و عمل شو ،كه شوي روح فزا
هر كه اين كار نكرد، روح خود آزاد نكرد
كار دانشـور استاد ، نه ظلمس نه غلط
آنكه كارش غلطس ، خدمت استاد نكرد
از دست كه مي نالـد ، بيدادگر نادان
كار بد خود را ، بر عدل كه بنياد نكرد
مرد بيداد گري را كه نبودش بازوي زور
آن زِ افتاده ي بيداد و ستم ، ياد نكرد
سرو آزاد منش ، چونكه بلند است و قوي
جز حقارت4، نظري بر سر شمشاد نكرد
هركه سر پنجه ي شيران ، به دليري بشكست
صيد بشكسته و افتاده را آزاد نكرد
آنكه بيداد و جفا را ، بد و بدكاري ديد
عمر خود صرف جفا5 و ره بيداد نكرد
آنكه بيداد و جفا را ، نـپسنديد به خود
هيچ بيداد به يك ملت آزاد نكرد
داني از اين ستم آباد ، سبكبار كه بود
آنكه آلوده خودش ، زين ستم آباد نكرد
كار نيكي حسن امروز بنا كرد يقين
كين6 چنين كار يقين ،رستم و فرهاد نكرد
٭٭٭
1- ظلم و ستم 2- مگر نه 3- گرگ خوي و سرشت 4- ذلت – خواري 5- ظلم و جور 6- كه اين
یک دیدگاه اضافه کنید