متن شعر
« صاحب نظران »
هيهات از آن فرد ،كه صاحب نظر افتد
هر بي نظري ، بـر نظرش كينه ور افتد
يارب نظري كن، همه صاحب نظر آيند
تا كِبر1 و شقاوت ، زِ جهان تو بر افتد
هر فرد كه صاحب نظر از دين خدا شد
در موقع تنظيم نظر ، در خطر افتد
اي قادر سبحاني و اي حّي و توانا
راه بشرت كو ، كه بشر رهگذر افتد
اي قابض ارواح2 كجايي ، قضبم3 كن
تا نام من از صفحه ي ايّام بر افتد
من معتقدم ، راه به درگاه تو پويـم
راهم زِ چه از درگه تو دورتر افتد
يارب منِ گُم گشته،چه راهي بتوان رفت
تا راه من از جمله خطرهـا ، بدر افتد
پامال جفايـم ، زِ جفـا جويي مردم
زين مردم جُهال4 كه عقلم زِ سر افتد
يارب نظر من،كه بر آن لطف تو باشد
از رحمت و لطف تو،به من كي نظر افتد
ايّام جوانـي ، هـوس خام نـكردم
تا پيريَم ، از خفّت و خواري بدر افتد
آن حكمت اصلي ،كه به دنيا بنهادي
من منتظر هستم،كه همان جلوه گر افتد
آيا چه سبب گشت،كه كارم به ضرر شد
كارم كه نكو بود ، چرا پُـر ضرر افتد
اوضاع جهان را ، خبري بود كه گفتم
اي واي بر آنكس،كه زِ ما بي خبر افتد
يارب چه اثر هست ،در اين پرده ي دنيا
گر پرده جهل است، مدد كن كه بر افتد
يارب غضبي كن ، تو به افراد خطا كار
كآن دشمنيَـش ، بر ره اهل نظر افتد
صاحب نظران،گرچه نظرشان به نكويست
اما به ره كوته نظران ، بي اثـر افتد
نخل اَر ندهد بار ، چرا آب دهندش
آبش بدهند ، تا كه به بار ثمر افتد
صاحب نظر از عالم عقبي ، نظر آورد
حيف است،كه در دام يكي حيله گر افتد
صاحب نظران را ، نظرش هر كه نفهميد
دردي است فزونتر،كه به خون جگر افتد
صاحب نظران را ،حسن اين طرز بيان كرد
تنظيـم نظرشـان ، به بشر معتبـر افتد
٭٭٭
1- خود پسندي 2- عزرائيل 3- بريدن 4- نادانان
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید