متن شعر
آدم نيكو سِـيـَر ، از قوم و خويـش
رو به هدايـت بِـبَرد ،خلق پيـش
هـر نفري خلق هدايت كنـد
از همه بهتـر بُـوَد ، آن بهتريـش
٭٭٭
داد زِ كردار كج ، قوم و خويـش
فرق كنـد فطرت هر گرگ و ميـش
هـر نفري خويش خود آزار كرد
عقرب جـرّار بُـوَد ، نيست خويـش
٭٭٭
خـداونـدا تو داري ، علم و دانش
كه نادان بيـخرد باشد ، به كارش
خدا را ، اي سخندانـان بـبينيـد
كه دانا دل نهـد ، در خط آتش
٭٭٭
حسن بار ديگر ، بـر آور خـروش
كه الهـام يزدان ، بـيايد به گـوش
خـدا را نـشايـد ، فـراموش كرد
هر آن كس كند ، تله افتد چو موش
٭٭٭
در يَـم توحيد ، سـزاوار نيست
غيـر خـدا ، هيـچ طرفـدار نيست
بـر طـرف راه خـدا هـر كه رفـت
رفتـن آن راه ،كه دشـوار نيست
٭٭٭
نسیم گلشن زنده یاد حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید