متن شعر
ديـد دو چشمـت بُـوَد از كردگار
تا نـگرد قـدرت پـروردگار
گـر زِ خـدا بر تو تفضّل نـشد
چشـم تـو بسيـار بگيـرد غبـار
٭٭٭
گر تو خطا كاري و بي بنـد و بار
روي بر آن كار خطايـت مَـيار
توبه كُن از كار بد و زشت خود
تا نـخوري كيفـري از كردگار
٭٭٭
آنچه به چشـم تو بـگرديد هـار
يا كه ندارد به بَـرَت اعتبـار
تا كه تو محتاج بـگشتي بر آن
بهـر تو نيكـو شود اسباب كار
٭٭٭
خوار و حقيرش مشمار ، اي هوشيـار
آنچه خـدا داد ، به دنيـا قـرار
هـر ورق برگ گلي سبـز شـد
دفتـر حكمـت بُـوَد از كردگار
٭٭٭
گر فكر نكوتر بـتوانم ، بكنم فكر
در دايره فكر ،به جولان بدهم فكر
هر كس كه به آثارخدا، فكر نكو كرد
گفتا نشود ديد خدا را ،به جز از فكر
٭٭٭
نسیم گلشن زنده یاد حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید