متن شعر
عدالـت گـستري را گـر بـديدي
و يـا معنـاي عدلـش را شـنيـدي
بـر آن خدمـت بكُـن تا مـي توانـي
يقيـن كُن حُسـن عقبـي را خـريدي
٭٭٭
زِ تـو يارب سئوال من هميـن بود
كه دريابـم زِ دنيـاي تو يك سـود
به هـر جا سوي دنيـايت دويـدم
نـگرديـدم زِ دنيـاي تـو خشنـود
٭٭٭
اگـر روحـم تو دادي ، تا بـرم سـود
مـرا فرسـوده شد، هر تار و هر پـود
از اين جسمـم ديگر چيزي نماند
چـرا روحم در اين جسمـم ،نـياسود
٭٭٭
حسن گوياي توحيـد خـدا بود
زِ زجـر دشمنـان يكدم نـياسود
هرآن زجري كه در دنيا كشيده است
مقيـّد بـر بهشـت جـاودان بود
٭٭٭
خـداونـدا تـو رمـزي را كشيـدي
به رمـز خـود حقيقـت آفريـدي
هر آن فردي كه آن رمز تو نشناخت
بر اعمالـش خط بطلان ، كشيـدي
٭٭٭
نسیم گلشن زنده یاد حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید