متن شعر
در ملك جهاني بُوَد ،اين گشت و گذارم
بر صاحب اين ملك ، نبردم سـر كارم
خودكامي من چيست دراين مملكت دوست
گر دوست نـيارد ،نظري رو به ديارم
٭٭٭
برادرا به خودسري مرو ، بيـا كنار ما
بِـسنج حرف نيك و بد زِ گفتگوي كار ما
هر آنكه درجهان بشد رفيق ودوست ويار ما
به صدق دل رفيق شد ،به نقشهاي يارما
٭٭٭
خوش آن طريقه اي كه شد چو آن طريق يارما
همان طـريقه مي بُود، هميشه انتظا ر ما
چنان امين و محرم است دراين زمين يار ما
كه هستي بشر توان سپرد به دست يار ما
٭٭٭
به دام مرگ مي افتي ،نيابي خود ستايي ها
به چنگال اجل آيي به جاي خود نمايي ها
سرت بر زيرچنگال اجل هست و ترحم نيست
دَم مرگت زِخود بيني و طريق بي وفايي ها
٭٭٭
گركه آن قدرت حق ، حافظ كردارمن است
پس چرا آفت دوران ، پـي آزار من است
يارب اين علم سياست زِ كه باشد زِ كجاست
قدرتت از چه سبب حافظ هر اهرمن است
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید