متن شعر
«گلچین روزگار »
برایم جهان اشک و ماتم شده
دل سنگ من غرق در غم شده
عجب سینه سوز است آماج درد
خزان شد بهارم هوا گشته سرد
شدم همچو شمع آب از دوریت
نشستم به ماتم ز مهجوریت
تو پرواز کردی و من در عزا
نشستم ز داغت به حزن و بُکاء
منم روضه خوان تو جانان من
غمت گشته بر قلب من ! اهرمن
گل پرپرم اشک لبریز چیست؟
دو چشم ترم فصل پاییز نیست
اجل گلشنت را که آتش زده
از این شعله جان سیاوش زده
چه گلچین شداین روزگارازفراق
پر وبال من سوخت از سوز داغ
غمت زد زبانه ز چشمان زار
پدر یا برادر ، و مادر و یار
بسوزان دلم را تو ای نای نی
شده فصل غربت، خزان ماه دی
بهارم خزان وگل از دست رفت
ازاندوه وماتم چو بشکست رفت
رسول چهارمحالی (ساقی عطشان)
یک دیدگاه اضافه کنید