متن شعر
امان امان، زِ فتنه ها،براي ما كه ذلّت است
خوشا به حال آنكسي برون ازاين مذلّت است
خدا خدا ، كجا رَوَم ،چرا رهم نمي دهي
مگر مقدر از تو شد و يا زِ كار ملّت است
٭٭٭
حسن آنگه مدبّرشد،كه حق رابهرحق گويد
وگر نه بيسوادي را نه حق باشد ، نمي گويد
امان از فتنه دنيا، كه حق گفتن خطر دارد
كس اَر پا بست دنيا شد ،ره حق را نمي پويد
٭٭٭
آن مركز جمشيدي ،روزي كه خراب افتاد
برحكمت جمشيدي، صد زجر وعذاب افتاد
فرماندهـي جمشيد ، آرامـش دنيـا بود
آرامـش دنيايـي، از اجـر و ثواب افتاد
٭٭٭
نازم خداي عالم ، اين روح آدمي ساخت
تمليك كرد و آنگاه ،در جسم آدم انداخت
زآن روح كز خدا بود ،جسم بشر روان شد
ازفعل كارآن روح اين جسم ما چنين ساخت
٭٭٭
هـر آدم دانايــي ،اگـر پاك سرشت است
هـر حرف نكو باشد و ثابت، بنوشته است
گرحرف پيامبر (ص) وعلـي (ع) را بنويسد
اينها كه نوشته است رهش سوي بهشت است
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید