متن شعر
هر توانمندي افراد ،گر از حكمت اوست
بيجهت نيست زِحكمت بُوَد وعدل نكوست
هـر توانگـر نتوان ، رأي خود ابراز كند
كه توانمندي اين رد شود از حكمت دوست
٭٭٭
درمحضر پيمانه عشق آسوده كي باشدكسي
هركس به عشق آماده شدبايدبه فريادش رسي
من در مدار عشق تو آماده بودم عمـر خود
در مُلك پُـر معناي عشق بايد به فريادم رسي
٭٭٭
در اين دنياي بي پايان رهت تا سرنمي باشد
ره عقبـي رهت باشد ، رهـي ديگر نمي باشد
به هردشت وبيابانش دوصدغول بيابان است
هرآنكس گفت من خضرم به تورهبرنمي باشد
٭٭٭
من پيرمردهستم چرا،چون طفل نادانم هنوز
در مركزميدان علم،چون گوي چوگانم هنوز
در مجلس عرفانيان ،شركت اگر بنموده ام
شعرم گواهـي مي دهد،پابست عرفانم هنوز
٭٭٭
از دغلكاري مردم، بر دلم داغ است هنوز
از دغلها قامتـم ، بر زير شلّاق است هنوز
بس كه از مردم دغلها و ستمها ديده ام
وقت پيري اسب فكرم غرق باتلاق است هنوز
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید