متن شعر
« جاده ي اسلام »
هر فرد که در جاده ی اسلام ،جلو رفت
هر سود جهانش، به همان جاده گرو رفت
اسلام حقیقی که بُوَد ،بحر عمیقی
آن بحر بزرگس ، نشاید به شنو رفت
الیاس در این بحر ، اگر رهبر ما شد
ما هم بتوانیم در این بحر جلو رفت
هر فرد در این دشت،دهند وعده ی خرمن
اول سر خرمن نرود ، وقت درو رفت
ما خواب نرفتیم ، در آن جاده ی اسلام
آیا به کجا می رسد آنکس که به خو1 رفت
با پای خودش،هرکه برون رفت از این راه
دیدیم دو پایش به دَم کُند بخو2 رفت
هر فرد که پایش، به ره حق حرکت کرد
از آتش اشرار که می سوخت اَلو3 رفت
فریاد که دنیا ،چقدر زشت و کثیف است
هر چیز نظیفی که در آن بود که لُو4 رفت
در سفره ی دنیای دنی ، قورمه پُلو هست
هرکس که فریبش خورد از نزد پلو رفت
کام دل ما را نـدهد ، گردش دنیا
دنیاس که از ما به عقب بود و جلو رفت
ای پیر دنیای دنی ، رو به عقب رو
از گردش دنیا ، عقب افتاد جلو رفت
این کار من و توست، بر این پُل به خرابی است
این پل که خراب است بِیُفتاد و یِهو رفت
هر کار سهی5 هِی که به دنیا بنمودم
یک روز قوی آمد و در آن به وِتو رفت
جدم ز جنان شد به برون ،خورد چو گندم
هرکس به جنان می رود،ازخوردن جو رفت
این شعرکه گفتس،که توگفتی حسن امروز
با عقل تو بودی ، مگر عقل تو زِ نو رفت
٭٭٭
1- خواب 2- پاي بند اسب و چهارپايان 3- آتش بلند شعله 4-كنايه از كثيف شدن 5- درست – راست
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید