متن شعر
اول خــدا كه علـم طبابـت قــرار داد
لقمـان بگفت و علم خـدا را انتشــار داد
با آن نظام و طـرز صحيـح طبابتــش
بر هـركه خواست درد دهـد،صد هـزار داد
٭٭٭
امّـا تصـوّري كنـم آن درد را زيــاد داد
بـر جُــرم هـر گنـاه به هـر نابكار داد
هـر كس گنـاه كرد و از آن كار توبه كرد
چون توبه نصــوح بـر آن افتخـــار داد
٭٭٭
هـر كس گنـاه كرد و گناهـش ادامه داد
او را به دسـت درد به مثل شــكار داد
هـر كس گنـاه كرد و ابد توبه اي نـكرد
دردش فــزود و بيشتــر و بيـشمــار داد
٭٭٭
علــم طبابتــي كه خــدا بيـشمــار داد
علــم طبابتـــش به تماميـــن ديـــار داد
آلوده كاري است كه درد آورد پديــد
دردي خـــدا بــه آدم آلـــوده كار داد
٭٭٭
اين علـم و هنـرها كه تو در دل بنهفتـي
نـزد همه ي خلق سخنور كه نگفتـــي
اين جمله سخنها كه بگفتي هدفت چيست
اين دُر گرانمايه تو از بهـر كه سُفتــي
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید