متن شعر
« عارف دانش »
گفتن که نصیحت بُوَد ، از خالق یکتا
وَرنه1 چه بُوَد سود من از ، گفتن اینها
از بس به جهان صحبت هر نکته شنیدم
بر طبع من آسـان شده ، سنجیدن آنها
ای عارف دانش ، سخن معنویـت گو
تا نطق تو باشـد ، همه جا ذکر زبانها
ای موش مزوّر2، به یقینم که تو هستی
بر دانش و علم علمـا ، رهزن آنها
ای پیر طریقت ، سخنی گو به حقیقت
انعام بکن ، پنـد نکویی به جوانها
ای زاهد مفلس3، به هواخواهی آن حور
بیدار بشو ، تا نکنی طاعت حورا4
ای ناصح مشفق ، تو نصیحت بکن از دل
شاید اثرش را بشناسی ، به درونها
پندی به پَـراندم ، من از این بُـرد زبانم
پُـر زورتـر آمـد ، زِ همه تیـر کمانـها
پندی که بگفتم من ، از این تیغ زبانم
پُـر زورتـر آمـد ، زِ همه تیغ زنانـها
امروز تویی داور این محکمه ی ما
باشـد نظـرت ، محکمه ی داور فردا
ای پیر جهان دیده ، تویی رهبر مخلوق
در راه غلط ، مستِ غرورنـد جوانها
ای روح سلیمان ، به نگینت نظری کن
می سوزم و از جاهل و از دیو و ددان ها
این قدر بدانید که این فکر شماها
تابع به هوس باشد و جویای هواها
ای ملت خودبین ، نظر خود عوضش کن
اسرار حقیقت که بُوَد ، ضد شماها
آنها که نصیحت بکنن خلق جهان را
این رأی تو باشد به یقین ضد همان ها
ای پشه ی بی پَر، تو کجا سیر توان کرد
بر اوج فلک ، پَـر بزنـی همـره عنقا5
ای گربه ی خود بین،توکه بر موش دلیری
در بیشه ی شیران ، نتوان دیدن آنها
هر کس که نصیحت ، زِ بزرگان نشناسد
بر جهل خود افزون کند و زحمت آنها
نیکان نـتوانند ، که نصیحت نـنمایند
چون بار امانت بُوَد این گردن آنها
ای منعم صحت ،نظری کن به مریضان
تصدیق بکن صحت خود ، سختی آنها
ای فرد توانگر ، تو که مغرور جهانـی
پیران و ضعیفان ، چو تو بودند توانا
امـروز که شـد نوبت فرماندهی تو
فرمانده ی تو هست ، خداوند تعالا
با چشم بصیرت ، بنگر نظم جهان را
تنظیم نموده است ، چنین خالق دانا
نظمی بنموده است، اصولی و درست است
لیکن عوضـی می نگرد این نظر ما
هر کس اثر عاقبت کار جهان دید
بر اهل جهان گفت : مخور غصه ی دنیا
هرکس که حقوق دیگران را بکند غصب
بر باد فنا می رود ، احقاق همان ها
جانا مَثَلي هست ، بشر را به خداوند
موري نـتواند بـپَرد از سرِ دريا
عقل بشر ، از جُستن آن ذات الهي
عاجز بُوَد و گفتن آن صحبت بيجا
آنان که نظـر در ره توحیـد نمودنـد
بنما نظرت را تو حسن ، در ره آنها
٭٭٭
1- و اگر نه 2- حیله گر- شیاد 3- محتاج – درویش 4- مفرد حور (زن بهشتي ) 5- سیمرغ
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید