متن شعر
« علم و معرفت »
كسي كه ضد ما بُوَد ،چو دشمنس به كار ما
به سطح علم و معرفت ، ندارد اعتبار ما
به پيش كردگار خود، به علم و معرفت بكوش
ميان من و تو بُوَد برادر اين قرار ما
بجـو تو آب زندگي ، زِ علم و امر و نهي دين
به زندگـي ادامه ده ، به علـم بيشمار ما
بـرادرا تو تشنـه اي براي آب زندگـي
صفاي آب زندگي ،نصيحت است كار ما
نصيحت است و ذكر خير،سراسر جهان گرفت
بيا تو قطره اي بِـبر زِ آب خوشگوار ما
غم جهان نخوردني است،هر آنچه در جهان بُوَد
برون از اين جهان بُوَد ، شعايي از شعار ما
غمي كه خوردني بُوَد ، غم قيامت است و بس
اگر بر آن غمي خوري، همانـس افتخار ما
دريغ اي بـرادرا ، كه اين جهان بـي ثبات
چه لطمه ها كه مي زند بر اين ثبات كار ما
ثبات و لغـو اين جهان ، نـدارد هيچ اعتبار
كه در جهان ديگـرس ، ثبات1 اعتبار ما
قلندران2 ساده دل، غـم جهان نـخورده اند
بـرادرا تو غم مخور، چو لوح3 ساده وار ما
قلندران صاف دل، از اين جهان صفا كنند
صفا و صدق و سادگي،چو محورس به كار ما
قلندري فزونترس،زِ عرش و فرش و تاج و تخت
كه عرش و فرش و تاج و تخت،ندارد اعتبار ما
به لوح ساده مي توان،زِ رنگ ونقش خط نوشت
زِ لوح ساده ات بخوان، تو خط با وقار ما
گدا و شاهِ تاج و تخت ،به پيش ما يكي بُوَد
تفاوتي نـمي كند به پيش كردگار ما
سخنوران عالمنـد ، سخن چو دُر بگفته اند
دُر از سخن بـسُفته اند4 ، چو دُر آبدار ما
پيمبران كلام حق ، به دست ما سپرده انـد
سپرده بايد اين شود ، به نسل رستگار ما
كلام حق گواهي است ، صلاح كار ما بُوَد
به پير تا جوان ما و طفل شير خوار ما
هنروران اين جهان ، گذشتن از سر جهان
هنر از آن هنروران ، وسيله شد به كار ما
سخـن از آن هنروران ، نـبايدش كمش كنيم
اضافه بايد آن شود ، زِ پشت ابتكار ما
بشر به معرفت گراي،كه دين ومعرفت يكيست
كه دين و معرفت بهم ، بـبسته كردگار ما
برادرا به حرف حق ، به صدق دل عمل بكن
كه تا نسيم لطف وَزد ، در اين ديار ما
صفات حق نهفته اس، به هر طيور5 و هر بشر
مجسم آن نـمي شود ، به چشم آشكار ما
حسن ز علم و معرفت، خطي نوشته در جهان
برادرا تو خط بخوان ، خط است يادگار ما
٭٭٭
1- دوام- بقا 2- درويش 3- نوشته 4- سوراخ كردن مرواريد 5- پرنده
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید