متن شعر
« خلاق جان »
ببين آن حكمت خلاق جان را
طراز حكمت آن مهربان را
همين حكمت كز آن اول بنا كرد
شب و روز و زمين و آسمان را
ببين آب و هوا و ماه و خورشيد
كه طباخ تو شد ، پرداز1 نان را
فضاي آسمان بر ما رهي نيست
كه تا پويم رهي ،بينم عيان را
تصور گر رها كردي به دوران
نكوتر بنگري كون و مكان2 را
نشان مُلك عقبي بر تو دادند
بزن بر آن نشان ، تير كمان را
شعار ملك عقبي بر زبانهاست
توان باور كني ، ذكر زبان را
به دنيـا پاسباني بهر عقبي
نصيحت كن ،بر عقبي پاسبان3 را
چو مرغي در قفس ، بي آشياني
در عقبي بنگري آن آشيان را
خدا هر بنده اش را امتحان كرد
تو نيكوتر بياور ، امتحان را
نگه كن ،كاروان سالار ما رفت
بجو آن رسم و راه كاروان را
علي (ع)شد كاروان4 ملك عقبي
كه رهبر شد ،همه خلق جهان را
بُوَد دنياي دون ، سربار آدم
زمين بگذار اين بار گران را
بهشت از بهر آدمها بنا شد
تو درياب آن بهشت جاودان را
به دنيا استخوانهايت بـپوسد
حفاظت كن تو روح استخوان را
حسن ،تا كي به دنيا پاي بندي
خبر كن جمله ي پير و جوان را
٭٭٭
1- سازنده 2- جهان و همه موجودات آن 3- نگهبان- مراقب 4- وكيل – كارگزار
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید