متن شعر
« روز اول »
روز اول بنهادن ، سخنی بـر دهنم
پیرو راه تکامل بُوَد ، ایندَم سخنم
پروراندم سخنی را که به خون جگرم
تا که تطهیر نمایم ، زِ برای وطنم
اسم اعظم كه دهد جلوه به طرز سخنم
بنويسم به همان نام نِـهَم در كفنم
مرغ باغ ملکوتم ، رَوَم اندر وطنم
گر رها گردم از این بسته ی ترکیب تنم
اجلی آید و گیرد همه را در دَم مرگ
تا بـدانند ، به بازیچه نـدانند سخنم
من در این خاک زمین چند توان غوطه زنم
عاقبت ، باید از اینجا بروم در وطنم
نـتوانی نگری ، بعد من از من اثـرم
جز همین شهد شکربار،که هس در سخنم
بلبل باغ بهشتم ،که توان چهچه بزنم
شوق آنجا بُوَدم ، گر بـفهمی سخنم
من از این دام فنا ، هر چه فرستم وطنم
تا که آنجا برسم ، عین همان را دهنم
من در اين خاك زمينم و گرفتار تنم
گر به پرواز در آيم ، بِـكَنم1 پيراهنم
طایری2 از ملکوتم زِ فراقش3 چه کنم
در تنم ، در قفس تن نـتوان پَـر بزنم
آرزویم به جنان باشد و شرح سخنم
دوست من هر که بُوَد، زود بیارد کفنم
ای خوشا ،باغ بهشت و چمن وشاخ گلش
دَم صبحی به سر شاخ گلشن پَـر بزنم
گر توانم زِ فشارم ، قفس تن شکنم
پَر زنان سیر4 کنم ، باز رَوَم در وطنم
هر کس آورد مرا ، نقش ببست این بدنم
گر بیاید بَـرَدم ، نـشنوی آندم سخنم
آنکه بر یاد رُخش ، با اثر آمد سخنم
کی بیاید ،که دیگر نشنوی از من که منم
من که از بهر تو یک بلبل شیرین دهنم
نچشیدی تو مگر، شهد شکر در سخنم
راه منزلگه جانان ، به برت هدیه کنم
راه هموار کنم بهر تو ، تا جان بکَنم
ياوران راه در آن ، منزل آن يار كجاس
تا كه بر خاك رهش عرضه كنم اين سخنم
ای برادر ، غم ایام فراقت سخت است
سختیَـش سهل شود ،گر بشناسی سخنم
فتح و پیروزی ما ، می شود از پند حکیم
بلکه بـتوانم از این بحر فنا5، جان ببرم
منزل يار نكو طلعت عيّار6 كجاست
تا كه جان بسپُرمش،گوش كند اين سخنم
اي بشر آنچه به بازار عمل هست تو را
ما بـبينيم دمادم ، تو مگو هي سخنم
ای حسن،هر چه توگفتی همه شد میل دلم
معنی حرف تو شد ، پوشش نطق و سخنم
٭٭٭
1- خارج كنم- جدا كنم 2- پرنده 3- جدايي - دوري 4- گردش- سفر 5- دنيا 6- زيبا روي تردست و زيرك
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید