شعر همراه – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« همراه »
در مکان زندگی ، نشناختـی یارت که بود
همچنان طفلی و نـشناسی پرستارت که بود
آن زمان بشناسی اش،کز لطف حق گردی برون
ور نه نشناسی،به هر کارت نگهدارت که بود
همچنان طفلی و در گهواره نـشناسی کسی
پرورشگاهت که می سازد ،خطا کارت نبود
تا که آزاری نـبینی ، از جفـا گستردگان
کی بـدانی باعـث، آن رنج و آزارت که بود
رنجش دست خسان،تا رنجشت افزوده کرد
می شناسی گُل که باشد،با تو و خارت که بود
ای برادر هرکه با مردم ، مرام نیک داشت
از مرامش می شناسی ، آن به آزارت نبود
قد رعنای جوانیَـت که خود دیدی گذشت
رونق آن قد رعنا ، حُسن بازارت نبود
حُسن مهـرویان1 دنیـا را که بر ما گفته اند
منشأ آن حُسن مهـرویان گلبارت که بود
در جوانیـَت نـدیدی ، پیـری خود ناتوان
وَرنه2 می فهمیده بودی دست پرگارت که بود
حکم فرمایی و شاهی هر قدر بودن،که نیست
کی بدانستن که این پرگار، گردشت که بود
دین و ایمان،زِ اول دنیا که می بودست و هست
مرکز آن دین و ایمان ، طرفدارت که بود
ای خدا بخشایش ولطفت به من کی می رسد
گر بد آمد کار من ، یا بر رضایتـت نبود
از طفولیت به یاد آور حسن تا پیریـَت
غیر لطف حق ،برایت دوست و همراهت نبود
٭٭٭
1- ماه رویان – جمیل ها 2- وگر نه
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه