« کوکب بخت »
روزگاری به سر این من دل خسته گذشت
آرزویم به سر مویی به رضایت نگذشت
ای خوش آن مردم خوشبخت،که هوشیار بگشت
آرزویـش همه بـر طبق رضایت بگذشت
طالع1 بخت چه بنوشت و چه قسمت بنمود
مگر آن آرزویی غیر عدالت بـنوشت
کوکب بخت2 من آن روز که بیدار نـبود
جُرم از آن است،که بیدار در آن وقت نگشت
حسن از بخت، چه نالی و چرا شکوه کنی
تو که بیدار شدی،بر تو چرا سخت گذشت
٭٭٭
1- اقبال- شانس 2- ستاره عزت و دولت
حسن مصطفایی دهنوی