« طلعت یزدان »
خدا را کی توان دیدن، توان با عقل فهمیدن
کز اول اینچنین بودس، همه با عقل خود دیدن
خدا فرد است و بی همتا،همه این نکته سنجیدن
خدایی گر دوتا بودن ،بهم بودن به جنگیدن
همـه دانشوران هـر چنـد گرد نکته گردیدن
خـدا را نام بـشنیدن و صنـع قدرتش دیدن
خدا با عقل خود دیدن، وظائف شد به سنجیدن
خدا شایسته می باشد ،که می باید پرستیدن
خـدا با نور ایمانس ، زِ حکمت نور ورزیدن
به سنجش قدرتش بنگر ،به نور عقل فهمیدن
به ظاهر کی توان دیدن ،به باطن باید آن دیدن
به این چشمان نمی شاید ، خدا را ظاهراً دیدن
به طرز حکمتش دیدن ، طریق عشق ورزیدن
که غیر از این نمی شاید ،از آن چیزی بفهمیدن
الا ای بنده ی یزدان ، تو را رهبر بُوَد ایمان
که ایمان تو این باشد ، به گرد حق بگردیدن
رسوم مُلک و ملت را رها کن، تا توان دیدن
که با رسم جهان نـتوان ، به گرد حق بگردیدن
رموز حکمتـش بنگـر و پهنـای زمین دیدن
چنان گِرد آفریده است آن،که گِردس بهر گردیدن
بـرادر مـردم ناحـق ، طریـق حق بـرچیدن
طریق حق بیامـوز ، زِ دربارش نـرنجیدن
برادر حرف حق بشنو،که حق را دیگران دیدن
مظفر می بُوَند1 آنها ، که حرف حق بشنیدن
دلا از زجر2 این مردم،زِ حق نتوان که بُبریدن3
صلاح و راهکار اینس ، که از ناحق به بُبریدن
دلا بازم تو حق می گو،که حقگویان بحق بودن
به چشم دشمنان خارنـد ، کلید گنج معبودن
اگر مردم همه یکسان ،به رسم دین حق بودن
جفا و کینه و دزدی ، به یکدیگر نه بـنمودن
اگر مردم از آن اول ، طریق حق بـپیمودن
طریقی غیر دین حق ، همین مردم نه پیمودن
جفا بر خود نمودن ، چو از حق بی خبر بودن
خبر را بر تو بـنمودم ، جفایی بر تو نـنمودن
برادر کینـه جویی را ، توان با دیگران کردن
ولی با امر حق نـتوان،به صد کبر و دغل کردن
اگر مردم همه با هم ، به سهم خود رضا بودن
جفا برهم نمی کردن، همه از اهل حق بودن
اگـر مـردم از آن اول ،ره حق را بـپیمودن
همین امروزه این مردم ، بحق در جستجو بودن
حقیقت را اگر دیدن، رهـی دیگر نـمی دیدن
بحق گر معتقد بودن، بـغیر از حق نـپیمودن
اگر این مردم دنیـا ، حقیقـت را بـفهمیدن
حقیقت رد نـمی کردن ، ره باطل نـپیمودن
الا ای بنده ی یزدان،اطاعت کن زِ حد بیرون
حدود طلعت4 یزدان، نـمی شاید نشان کردن
حسن در طلعت یزدان ، نـشاید ره نـپیمودن
ولی با صـدق و با نیّـت، توان در طلعتش بودن
٭٭٭
1- می باشند 2- آزار و اذیت 3- گسستن – بریدن 4- دیدار- وجه
حسن مصطفایی دهنوی