شعر واگویه مکن ای دل – فرزین مرزوقی

واگویه مکن ای دل
این درد غم آگین را
پرخاش مکن بر من
این غصه ی سنگین را

از خود که گذشتم من
خاموش شکستم من
هر ذره ی این جان را
با اشک نشستم من

آخر که تو می دانی
عمرم شده قربانی
این اصل همین دنیاست
بودن و شدن فانی

تو همره من هستی
این درد و به خود بستی
با من تو مدارا کن
تا وقتی ز من جستی

بر خاک مزار من
هرگز مشو زار من
این قصه ی بیهوده
عمریست سوار من

من درد و تو بی درمان
تا مرز عبور جان
همواره به اشک هستیم
تا آخر این دوران

فرزین مرزوقی

Loading

امتیاز بدهید

نظر

افزودن دیدگاه