« کوشش من »
لطف خدا ، دایره زد بر سرم
شعشعه زد ، در بصر6 روشنم
بر تن من جوشنی از راستی است
همت رزمی ، بُوَدش جوشنم7
جوشن من ، پیراهنی بیش نیست
فتح و ظفر ، سر زند از جوشنم
لشکر من راستی و صافی است
سبقت جنگی بـرد از دشمنم
دشمن اگر حیله و تزویر کرد
خوشه نشاید بـرد از خرمنم
رأی خدا ، گـر بـشناسم دقیق
جذب منس، همچو رگ گردنم
کوشش من،کوشش توحیدی است
نِـی بُوَد از جنبه ی اهریمنم
آتش خشمم ، که فرو برده ام
آتش دشمن ،نـرسد بر تنم
مجرم تزویر و دغل نیستم
بر همه تزویر و دغل دشمنم
گمشده ی ملک جهان را بجو
صلح وصفایی است در این جوشنم
٭٭٭
6- بینایی- چشم 7- زره – خفتان
حسن مصطفایی دهنوی