شعر کودک کار – ژیلا شجاعی (یلدا)

کودک کار
خیمه زده موج غم در چهره دریایی ات
نیست سفره ای از نان به جز گرسنگی ات
زخم می زند شلاق فقر بر تن خستگی ات
اشک غم می بارد از چشمان بارانی ات
دست پر عطوفتی نیست ارزانی ات
جز زمین سخت که می فرساید پیکرت
ژنده و شرحه شرحه شده جامه ات
سقفی هم نیست بالای سرت
جشنی به پا نمی شود برای خوشحالی ات
رده پای شادی نیست در جاده رویایی ات
همدمی ندارد کوله بار تنهایی ات
درماندگی موج می زند در صدای اندوهگینت
سر می زند کابوس مرگ به خواب هایت
نقشی از گور می کشد بر دیوارهای خیالی ات

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه