چه بگویم که هر از گاه تنم میلرزد
گرچه کوتاه بود عمر ولی می ارزد
چه بگویم که خلایق به چه درگیر شدند
همه در راه جوانی نفسی پیر شدند
عاشقان در ره حق،جان گران میبازند
آن طرف در ره زر روی جهان میتازند
بال پرواز کبوتر چه گناهی دارد
چه کسی گفته که پرواز تباهی دارد
چه بگویم که دگر بال سخن بسته شده
چه بگویم که توانمند توانگر ز جهان خسته شده
چه بگویم که دگر برگ به این دفتر نیست
شاه ، ایمان بود و شاه ز این شه تر نیست
چه بگویم که شده ترس همه باور ما
ترس و تردید و جفا نیست به جز یاور ما
مهر ارکان وجودت همه ایمان باشد
زیر دیوار وجودت پی ایمان باشد
(هامون)