« پرده ی حکمت »
چنین گفت : پیغمبر(ص) با شعور
بـجو دانش از مهد1 تا به گور
پیمبر(ص)همین نکته را دید وگفت
که بی دانشی،چشم داریست کور
به دانش بکوش و به علم و عمل
نه بر نخوت وکِـبر2 و زرها و زور
به آن عقل رحمانی ات ، پی بِـبر
نه بـر جهل شیطانیِ پُـر غرور
تجمّل پرستی مکن ، جان من
بُوَد آخرین منزلت ، خاک گور
به دین محمد (ص) بکوش و ببین
ز دین خدایت ، نباشی به دور
محمد(ص) همین دین ،بنیاد کرد
در آن دوره ی جهل پُر شر و شور
ندیدند آن مردم خیره سر
که دین محمد (ص) بُوَد عین نور
چو موسی (ع) نبودند روشن ضمیر
که بینند آن نور ،چون نور طور3
خمینی(ره)به دین دعوتت می کند
که دین محمد (ص) شده نو ظهور
خمینی(ره) چو فرمان مذهب بداد
به پا خاستن4 ، شیعیان غیور
بگفتا که ای شیعیان دلیـر
بـجنگید با خلقِ مست بُهور5
به بی عفّتان آتشـی بـر زنید
چو آن آتش شعله ور از تنور
درآن صحنه ی خشم وپیکار و رزم
خشونت بُوَد ، گر بُوَد تلخ و شور
ستم پیشگان را هدایت کنید
زِ اول نصیحت ، در آخر به زور
شما ای محبان ، به کردار نیک
بـسازید یک ملتـی با شعور
زِ دهقان دل زنده ، پندی بگیر
نمی پاشد آن بذر در مُلک شور
به افتادگان دست لطفی بده
منه پای ظلمت ، بر آن فرق مور
به آزار حیوان وحشـی متاز
به باتلاقی افتی ،چو بهرام گور
تو بازیچه ی کار دنیا بـبین
که گم شد درآن لشکر سَلم و تور6
چه باشد زِ دنیا به ما حاصلـش
زِ بازار دنیای پُـر شر و شور
به بازار دنیا ، توان راست رفت
اگر جهل آدم ، نـدارد فتور7
به باد شقاوت ، مـزن جان من
شقاوت بُوَد راه کِـبر و غرور
به علم و ادب کوش و آیین دین
نه بر غِش و تزویر و فسق و فجور8
به آیینه ی حق نما ، رو بکن
که تا بنگری صورتت چون بلور
تعالی الله از آن حکمت کردگار
به آدم بداد آن شعوری چو نور
اگر پرده ی حکمتـش بـنگریم
فزونتـر بـبینیم انوار نور
شراب حرامی به کامت مریـز
که باشد حلالت شراب طهور9
به این مذهب و دین و آیین بکوش
که تا یابی آن جنّت و قصر و حور
کلام پیمبر(ص) به شعر آورم
عمل کن بشر ، تا بـیابی تو نور
اگر مذهب شیعه داری قبول
بیابی به جنّت ، نشاط و سرور
حَسن جلوه ی حُسن حق را بـبین
تو را منزل آخر بُوَد خاک گور
٭٭٭
1- گهواره 2- غرور 3- کوه طور 4- قیام کردن 5 – نگاه و نظر 6- سَلم و تور پسران فریدون 7- سُستی
8- کار بد و گناه 9- شراب پاک در بهشت
حسن مصطفایی دهنوی