« وصف شهیدان »
ای که در میدان ، یلی1 را فارِس2 میدان تویی
تیزتـر جنگ آورِ بر تازی و ترکان تویی
کعب3 نِی تیز است ، نی را تیزتر جولان بده
تا بـبیننـد تیزتـر جنگ آور دوران تویی
ای که با رزمندگی نزد خدایت بنده ای
دل به حق بستی ، زِ دنیای دنی دل کنده ای
ای که با طرز شجاعت ، معنی ایمان تویی
سرو اوج شهادت ، حامـی قرآن تویی
ای که سرباز خداوند جهان هستی به جنگ
بر خداوند جهان ، در عاقبت مهمان تویی
صحبت قرآن شنیدی زآن نصیحتهای حق
مطمئن هستـی که در آن ملک عقبی زنده ای
معنی دین خدا را با دو صد برهان تویی
شاهد اسرار حق ، مذهب و ایمان تویی
تا به میدان شجاعت هستی و بـر عزم جنگ
آن سوار با شهامت ، دست بر چوگان تویی
معنی اسرار خلاقـت هویـدا کـرده ای
در ره اسـرار حق ، راهی تو پیدا کرده ای
قامت رزمندگان را سـرو هـر بستان تویی
آبیار باغ خُلد4 و جنّـت رضوان تویی
قطره خونی را که در راه خدا کردی نثار
بهـر ما احسان نـمودی، شاهد احسان تویی
بی سبب نَبْود که جان بازی کنی در راه حق
خویشتن را بر جمال دوست شیدا کرده ای
با چنین بگذشتن از خود، بنده ی یزدان تویی
صحبت قرآن شنیدی ، منطق قرآن تویی
عشق کَس بر دل نداری،عشق حق داری به دل
رهبر خلق جهان ، بـر مردم نادان تویی
دانش آموز جهانـی را تو حیران کرده ای
خود نثار جان بر آن فرمان یزدان کرده ای
دین عالم گیر ما را ، دایره گردان تویی
همره دین مبین و حزب جهان گیران تویی
دین اسلامی ، جهان را زیر فرمان آورد
فـرِ5 فرمان خدا ، وارون گر کفران تویی
همت نیکـو نـمودی ، بـر مرام و مذهبـت
دانشی در مذهبـت با سرو سامان کرده ای
حامـی دین مبینـی ، حافظ ایران تویی
از هنرمندی خود با صولت1 شیران تویی
ارزشـی دارد هنرمنـدی بـرِ صراف2 آن
فطرتاً با ارزش و با سیـرت مردان تویی
گر چه نیکس فعل آنها ، نیکتر باید بگفت:
قطره ی خون شهیدان را چو گُل بشکفته ای
قافله سالار حزب و مذهب ایمان تویی
بهـر این حزب الهی ، قافله گردان تویی
دین عالم گیر ما شد ، منزوی از ظلم و جور
از جفا جویان ، تلافی جو زِ بی دینان تویی
ای حسن وصف شهیدان را چه نیکو گفته ای
این دُرِ دریای حق را ، با معانـی سُفته ای
٭٭٭
1- پهلوان 2- سوار – دلاور 3- سر نیزه که سه شاخه است 4- بهشت 5- شکوه
1- هیبت – حمله 2- طلا فروش- سره کننده سیم و زر
حسن مصطفایی دهنوی