شعر عشق ازل – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« عشق ازل »
مبنای عشق ، مبداء جسـم بشـر بُوَد
عشق است ،نیرویش به سرم غوطه ور بُوَد
عشق ازل که آدمیـان را ، بنا نهاد
عشق آفرید ، آنچه به دنیا نفر بُوَد
گردشت این جهان ،امورش بدست کیست
بر دست آنکه ،عشق خودش با بصر بُوَد
گفتم که عشق آدمیان دست آن که نیست
گفتا که عشق آن،همه جا جلوه گر بُوَد
عشقش نه منحصر به بنی آدم است و بس
آن آفرید هـر چه هیولا و خر بُوَد
عشق خدای لم یزلی1 ، را کسـی ندید
لیکن به چشم عقل ، بـبین معتبر بُوَد
دانا دلـی زِ عارف دانا ، سؤال کرد
آیا کسـی بـگفت : خدای دیگر بُوَد
گفتا مباد آنکه ، چنین حرف می زند
او در مدار علم خدا ، کور و کر بُوَد
حرف مزخرفی2 به بشـر ، رهنما نـشد
حرف مزخرفان همه جا ، بی ثمر بُوَد
چشم کسی که حکمت حق ، را نـبیندش
باید همیشه بهر خودش ، دیده تر بُوَد
اوضاع این جهان منظم ، بدست کیست
هر کس نداند این ،به خدا خیره سر بُوَد
در ملک بی زوال3 خدا ،کس نـمی توان
گوید به غیر از اینکه خدایی دیگر بُوَد
هر کار آدمی ، به جهان پایدار نیست
هر کار پایدار ، از آن دادگـر بُوَد
از قدرت خدای بشر ، گفتی ای حسن
بازم بگو ، که حرف تو حرف بشر بُوَد
٭٭٭
1- جاودانگی 2- کلام باطل آراسته 3- جاوید – باقی
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه