زدل درآی… زدل درآی وجان ما منورکن هوای محفل خوبان معطرکن به چشم وگیسوی یار سپرده ام دل وجان بیا بیا تماشای باغ و بستان کن چو ساکنان شهر زیرحسن تو اَند ناز بر سمن و رخ بر صنوبرکن پس ازگذران عیش ونوش با مهرویان زکارها که کنی یاد حامد از دل کن…
حامد نوروزی
برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید