« ره خطر »
رسم است راه خود رَوی و کینه در بشر
در راه کینه می رود ، اما ره خطر
غافل مباش ، ای بشر از راه خود روی
در همچو راه ،هر چه رَوَی باشدت خطر
راه دراز کینه و دزدی و کجروی
برجای سود ،صد به صدت می دهد ضرر
سود تو نیست، آنچه تو از کینه جویی اش
در راه راست، سود تو باشد زِ بحر و بر1
جانا به راه راست و صلح و صفا برو
سودی در این ره است ،نباشد در آن خطر
بشنو حکایت از جم2 و نوشیروان و عدل
پیمان راستی بُدشان3 جمله در نظر
پیمان راستی ، خطر راه بشکند
در عهد راستی بتوان ره بِـبُرد سر
ای طفل نو رسیده به دنیا ، عجب ! عجب
از رفتگان پیش ، نداری مگر خبر
این باد نخوت4 است، بسر دیگران بُدس
با همچو باد ، گمشدن آنها در آن خطر
ای مردم زمانه مجال درنگ نیست
عمرت برفت ، می برند در ره خطر
این قیل وقال وجنگ و جدلها که بنگری
ضامن نمی شود ، نـبرندت در آن سفر
آخـر دلا بیـا ره آزادیـت بـجو
وقتی که نیست، فرصتت آمد کنون بسر
اینها که گویمت بدهش جا به دیدگان
تا خون دیده ات ، نفشانن در آن سفر
ای یار تند خو، منِ غمدیده را چه سود
شهد5 کلام بر تو چشانم ، از این شکر
دستور دادنت ، نـتوانی کناره کرد
زین عالمی به عالم دیگر کنی سفر
باز ای حسن ، تو پند نکویی دوباره گو
تا بـشنوند و بلکه رها گردن از خطر
٭٭٭
1- دریا و خشکی 2- سلیمان-جمشید 3- بودشان 4- تکبر– ناز – پندار 5- شیرینی
٭٭٭
حسن مصطفایی دهنوی