« رهبر آدم »
دانشسرای این جهان ، در دانشش بازیگرست
دانش نشاید جُست ازآن،این یک خر بی اُسرست1
دانش به مغز هـر کسی ، تأثیر نیکی بر نهاد
روشن کند روح بشر، دانش خودش روشنگرست
گر عاقل دانشوری ،کار نکویی بر گماشت
کار نکویش هرکه دید،دانست که دانش رهبرست
آدم اگر دانش نجست،توفیرش2ازحیوان چه بود
اندر ردیف آدمی، حیوان صفت کور و کرست
آن عقل رحمانی چه شد ،بر آدمی نازل بشد
گـر آدمی ، آدم نـشد ، پستر زِ حیوان و خرست
دانشورا بشنو زِ من ، دانش از این منزل مجو
زآن منزلی دانش بجو ، کآن منزلت در آخرست
این نکته را بشنو حسن ،تا زنده ایی دانش بجو
در زندگانـی بشـر ، دانش به آدم رهبرست
٭٭٭
1- افسار – چیزی که بدان بندند 2- تفاوت – فرق
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی