مگر دستان ساقی بشکند دیوار غم را
مگر لطفش سراسر پر کند این ساغرم را
نگارمن به غمزه بشکند دیوار غم را
کنون از ساقی می ، بازگیرم دفترم را
در این زندانی غم ها ، به یاری زنده ام جانا
که من با یاد او بردم غم از دلبرم را
بیا حامد که برگ و بار عمرت رفت و نشکفت
بزن لب بر می نابی که بشکست شیشه غم را
حامد نوروزی