شعر دست دل – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« دست دل »
این دل همیشه پیروی از آرزو کند
در راه آرزوی خویش جستجو کند
این دل هزار مرتبه ام در خطر بِـبُرد
کی شد که بهر من سر کاری نکو کند
این دل به هر طریق،بد ونیک پیرو است
کارش نکو شود ، اگر از آبرو کند
دل را به راه نیک و بد،اَر1 سازمش رها
نیک و بدش،حکایت سنگ و سبو کند
این دل به راه ظلمت و جهلش برد مرا
کی شد به راه روشنی ام ،روبرو کند
این دل به راه زُهد و نمازم نمی برد
تا دست من،زِ آب دو چشمم وضو کند
این دل که دین و عقل مرا ، از سرم برد
ترسم که نام این سر من را کدو کند
این دل به نزد پیر مغان می توان رَود
گوید که قسمت مِـی ما ،در سبو2 کند
هر چند نصیحتش بنمایم به زهد و علم
باز آن زِ آرزوی خودش،گفتگو کند
گر سازمش مرخص،درکار زشت خود
کاری چنان کند،که برایم عدو3 کند
بر مردمان دور زمان ، کینه جو شود
تا خلق این زمان ،به من کینه جو کند
گر اختیار تو حسن ، افتاد دست دل
مشکل بُوَد که بهر تو کاری نکو کند
٭٭٭
1- اگر 2- کوزه 3- دشمن
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه