دل خسته و دل کنده ام و عاصی وتنها
پیشه ام صبر شده
بوده گواهم غـم فـردا
هـرکجـا نور امیـدیست خـریـدارم من
تا کـه پروانـه شوم سوختـه ای بـی پـروا
زندگی سخت تر از پنـداریست بـرمن گم شده ی نا پیـدا
خـاطـرات است
کـه در منظـر چشمم باقیست
رسم و تقـدیـر همین است
جهـان طوفـانیست
شـادی انـدک مـا هـم کافیسست
تا کنیـم خیمـه عشقی بـر پا
عنایت الله ایرانمنش ( م_ تکخال )
حسن مصطفایی دهنوی
1398-09-17 در 11:43 ب.ظدرود ها استاد
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
سربلند باشید
عنایت الله
1398-09-23 در 8:06 ب.ظسپاسگزارم استاد شما محبت دارید