« حرف حق »
کجا هر ناتوانی می تواند حرف حق گوید
حسن آنگه مدبّر شد،که از حق حرف حق گوید
کلام حق معین شد ولی گوینده اش کی بود
ولی هر ناتوانی ،کـی توانـد حرف حق گوید
توان آدمی سهل است ،کجا بتوان بگوید حق
عجب اینجا بُوَد ، در ناتوانی حرف حق گوید
هرآن فردی که حرف از حق به قلبش کرد تأثیر
چو دشمن ضد حق باشد همانجا حرف حق گوید
دلا از خودسری بگذر بیا حرف از خدا برگو
هر آن فردی ز خود بگذشت دلش آن حرف حق گوید
دلابر یاد حق باش و نترس از رنج باطل گو
نترس از رنج باطل گو، لبت آن حرف حق گوید
بیا یاد از خدا بنما ، ببر از یاد شیطان را
که شیطان را کسی نتوان بگوید حرف حق گوید
طراز کار این دنیا ،یقیناً دست شیطان است
در این دنیای شیطانی ،که بتوان حرف حق گوید
طراز ملک ایمان را ببین در دست حق گویان
اگر تا پای جان باشد تماماً حرف حق گوید
اگر در قعر دریایی، همان یاد از خدایت کن
که هر جنبنده در دریا مداماً ذکر حق گوید
توانگر با شرارتها و با دست توانایش
سخن گر حق وگر باطل،به زعم خود بحق گوید
حسن مجذوب حق می بودوتاحرف ازحقیقت گفت
سبب شد جز پی حق تا که آن از حرف حق گوید
٭٭٭