من مبتلایِ عشقِ تو ، تو مُبتلای دیگری
در گوشِ من صدای تو ، در تو صدای دیگری
..
لحظه به لحظه چشمِ من در جستجویِ چشمِ تو
اما نگاهِ سردِ تو ، انگار جای دیگری
..
در من تَنیده می شود بُغضی به سنگینی کوه
من می شوم فدای تو ، تو هم فدای دیگری
..
با هر قدم پشتِ سرت دلم کشیده می شود
دیگر ندارد قلب من تابِ جفای دیگری
..
هر شب دعا کردم که تو پیشم بمانی تا ابد
اما تو داری عشق من ، گوئی خدای دیگری
..
در خواب پرسه می زنم با تو تمامِ شهر را
اما تمامِ روز را ؛ تو ” پا به پایِ ” دیگری
…