« الطاف حق »
گفتن هـزار نکته ، زِ یزدان همین بُوَد
روز قیامتـش ،به یقیناً یقین بُوَد
روزی که کار نیک و بد، از هم جدا کنند
هـر بد به صاحب خود ،در کمین بُوَد
آن روز چند به ما بـنمایند ، زِ خیر و شر
هـر کار خیر و شر، سزایـش چنین بُوَد
هـر کار نیک ، عاقبت آن به خیر باد
هیچ بد در آن نباشد و خیرش یقین بُوَد
دانشوری که عاقبت کار خود نـدید
بـی دانشـی اش ،بر همه ملت یقین بُوَد
ای دل زِ گمرهـی قدیمـی برون بیا
آن گمرهی قدیمی ،که بر ضد دین بُوَد
این روزگار و روز قدیم جهان بـبین
یک صنعتی دو صد شده و کمترین بُوَد
ای دل تو خود، زِ جهل قدیمی کناره کن
جهل قدیم ، نقشه ی روی زمین بُوَد
هر کس که بـر طریقه ی پیغمبران نـرفت
جهل قدیمـس و آن به دلـش گزین1 بُوَد
هر کس زِ دین و رأی پیمبر کناره کرد
نام بدش ، نشانه ی بد بـر زمین بُوَد
این روزگار را نتوان پی برن زِ کیست
نسل بشر به روی زمین ، جانشین بُوَد
تاریخ این حساب بدست بشر که نیست
تاریخ آن بدست خدایـی مبین2 بُوَد
فکر بشر کجا به حساب خدا رسید
فکر اندر این زمینه عجب بی ثمین بُوَد
ظلم وجفا و سزاش،چه سخت است عاقبت
چنگ سزا به ظالم ، جفا آهنین بُوَد
ای پادشاه تا تو به دولت رسیده ای
مظلوم یا گدا به رهت ، رهنشین بُوَد
کار فلک به گردشـس، از بهـر ظلم تو
در گردشـش ، سزای بدان در کمین بُوَد
گر بر فراز3 قله ی کوهی است،تخت ظلم
تابوت تخته اش ، به همان آتشین بُوَد
مردی اگر نظر به عدالت بـبست وگفت
مرد عدالت است، نظرش دوربین بُوَد
دیوی اگر نگین سلیمان بدست گرفت
بـر دیو اثـر نَـبُوَد، اثـر اندر نگین بُوَد
یارب تو قادری ، تو مده فرصتی به ظلم
مفتاح4 ظلم ، نزد تو در آستین بُوَد
یاران حساب ظلم ، مبندید بـر خدا
آن غارس5 ، ولی ره حکمت چنین بُوَد
آن خالقی که خرمن حکمت ، بنا نمود
بر خرمنش، تمام بشر خوشه چین بُوَد
فکر تو ای بشر ، نرسد دور کار خود
فکر خدا ، چو دایره دور زمین بُوَد
مظلوم و ظلم دور همند ، دست این جهان
اصلاحشان به معنـی قرآن و دین بُوَد
ما عقلمان به حکمت خلاق ،کی رسید
این عقل بهـر مـا ، هنـر بهترین بُوَد
این فکر ما به حکم ، بر این رأی ما نبود
حکمش به رأی و دست جهان آفرین بُوَد
کردار دهر گر چه بدون رضای ماست
بـر آن رضای خالق فرد مبیـن بُوَد
دانشورا نصیحت حق را تو گوش کن
بشنو که بهتر از شکر و انگبین6 بُوَد
گر جام جم زِ حکمت حق، می دهد نشان
حکمت زِ جام نیست،زِ حق بیش از این بُوَد
می خواندم این نصیحت و ترسم که عاقبت
این خواندنم به گوش خری یا وسین بُوَد
خود ای حسن،حساب خودت را عمل نما
الطاف حق ، همیشه تو را در یمین بُوَد
٭٭٭
1- تیری که از چوب گز سازند – انتخاب کننده 2- پیدا – آشکار 3- بلندی- بالا 4- کلید 5- قهر و غضب کننده 6- شهد – عسل
حسن مصطفایی دهنوی