مي گذرد اكنون روزها مثل گودالي ام در آب گشته ام زنداني انزوا گويي رفته ام در خواب نيست مهرباني دلدار ز رنج تنهايي بي تاب در سكوت ممتد انتظار نيست پيغامي ناب پر زده مرغ خنده ام گل شادي گشته ناياب