از قطره های درخشان شبنم وجودم
همچون فصل بهار پر از کرشمم
چون برگ های پاییزی می ریزد دانه های اشکم
گاه می گیرد مثل روزهای سرد زمستانی دلم
سخاوتمندانه مثل باران تند می بارم
سرسبز و جاری رودخانه زندگیم
گل پونه های مهر می شکفد بر دامانم
می سپارم به کوه صبوری غم هایم
چادر محبت کشیده ام بر سر کودکانم
همیشه به جان مهر و وفا را خریده ام
در جاده های پاکدامنی راه می روم
نجابت و عاطفه هست نشان اجدادیم
به دل همواره محنت را می خرم
بار زندگی را به دوش می برم
در شب تار زندگی چون شمع نورانیم
تک و تنها و بی پروا بر آتش می زنم
شمع وجودم، فروزان از شعله مهرم
به وقت هر بیماری ، تا صبح بیدارم
بی مزد و اجرت، من طبیب بیمارم
امتیاز بدهید
پیشنهاد به شما
- شعر شب خیزی - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۰۱ سعید فلاحی
- شعر مجموعه هاشور در هاشور ۱ - لیلا طیبی (رها)
- شعر مساله - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر پند خدا - حسن مصطفایی دهنوی
- شعر رهبر آدم - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر مجنون بیلیلا - سعید فلاحی
- وداع ام کلثوم س با پدر ـ حبیب رضائی رازلیقی
- شعر دل آدم - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر محدوده ای به وسعت دنیا - سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
- شعر دوستت دارم - مجید محمدی
- رعد و برق - الهه قاسمی