شعر عشق – رسول چهارمحالی (ساقی عطشان)

عشق
——————————–
چه گویمت که چه هستی چقدر طنازی
صدای نغمه و آواز و سوز یک سازی
نوای سوز جگر یا صدای شور و شعف
قناری و سِرِهْ یا بلبلی خوش آ وازی
نظر نما به دلی زخم خورده و غمگین
برای این دل غمدیده تو سر آ غازی
صدای پر تپش ات التیام بر درد است
تویی که در همه حال همدمی و همرازی
وجود من شده پر از طنین و نای تو
تو عشقْ هستیِ من نقطه ای از اعجازی
تو حال خوب منی در تمامی احوال
برای پر زدنم بال های پروازی
درون سینه ی من جایگاه تو سبز است
زمان وصل و فراق ات چرا سر افرازی؟
چه گویمت همه حال در سرور یا مستی
صدای مهر خدایی،طَنینْ اندازی
——————————————-
شاعر رسول چهارمحالی (ساقی عطشان)

Loading

امتیاز بدهید

نظر

افزودن دیدگاه